انباری طبقه بالا

.......در اتاق زیر شیروانی نوری هست. میتوانم از بیرون ببینمش آری.و میدانم که تو درون آنی،...و به بیرون می نگرِی

انباری طبقه بالا

.......در اتاق زیر شیروانی نوری هست. میتوانم از بیرون ببینمش آری.و میدانم که تو درون آنی،...و به بیرون می نگرِی

تو این روزا تنها چیزی که دوای افسردگیمه ...کمر دردمه

لامصب همه دردهات میشه کمر درد

دیشب داشتم کابوس میدیدم ..خواب بدی بود تو خواب داشتم از ترس داد میزدم و برا بقیه حالت ناله داشت...با صدای مادرم بیدار شدم .تو بیمارستانم نه برای خودم .برای مادرم .رو تخت خوابیده بهش اکسیژن وصله بهم میگه "چته؟" میگم "هیچی خواب بد دیدم" اون موقع از خودم پرسیدم خوابم ترسناک تره یا بیداریم

کاش یکی پیدا بشه منو از این بیداری کابوس وار بیدار کنه

 

برای نبودنت گریه میکنم 

تو بی عیب ترین منی

شاید اگر در خیالم نبودی اینگونه نبودنت آزارم نمیداد

 

شعرواره ..اردیبهشت ۱۴۰۰

 

 

۱-فیه ما فیه یعنی آنچه در آن است احتما میدونید که اسم کتاب مولاناست. یعنی بزگوار حال اسم گذاشتن نداشته اسم گذاشته کتابو آنچه در آن است ... خواستم بگم منم حال ندارم میذارم هرچی مولا گذاشته!

۲- شب روز تولدمه و دراز کشیدم تو اتاقم. عجیبه! چند وقتیه دیگه کسی تو زندگی بهم نزدیک نیست! قبلا علی بود ولی اونم یه سه چهار ماهیه زنگ نمیزنه ..یعنی من زنگ نمیزنم اون پی کار خودشه.

۳- دو هفته پیش شب یلدا مسموم شدم ولی عجیب تحمل کردم از شب تا صبح که رفتم دکتر داشتم بالا میاوردم ولی بیخیالش بودم میگفتم این دفعه آخره ولی دل درده دوباره میگرفت ... رفتارهام برام عجیبه من کی انقدر بی خیال شدم..؟!

۴-داشتم میگفتم شب تولدمه ولی آرومم سال پیش سر اینکه بقیه یادشون نبود یه دعوایی راه انداختم که نگو ولی امسال میخوام شخصیش کنم یه چندتا رولت بگیریم و یه مقدار بادوم زعفرونی یه تولد شخصی برا خودم داشته باشم خیلی شاید با بقیه روزام فرقی نداشته باشه ولی ته دلم میدونم که تولدمه شاید حالم بهتر باشه.

۵-از سال پیش بعد اون دعوا فهمیدم تا این جای کارو نصفه اومدم همه چیزم ابتر بوده تصمیم گرفتم که کامل بشم ....ولی سخته خیلی هم سخته ...۲۶ سال زندگی قبلتو بکوبی درستش کنی ولی خب من سعیم رو میکنم.

۶-برا همینه که امسال با کسی دعوا ندارم با اینکه خیلی هم شاید نسبت به سال پیش تغییر نکردم ولی به راه بادیه رفتن به از نشستن باطله.

 

بعضی ها بد سختی میکشن یعنی از زمین و زمان میخورن دوست و آشنا براشون میزنن یکی از آسمون میخورن و یکی از زمین ...همین آدما ممکنه که گوشت تلخ بشن از ترس دوباره خوردن زمین بد بین بشن به زمین و زمان فحش  بدن که چرا اینطوریه همیشه بد ترین موقعیت رو در نظر میگرن که اگه اون شد براش آمادگی داشته باشن بگن میدونستیم و براش الان آماده ایم ...ولی اگه اون اتفاق خوبه براشون بیفته بازم بهش بد بینن حس میکنن میخوان گولشون بزنن وقتی اتفاق خوبه میفته فلج میشن نمیدونن چی کار باید بکنن ..شاد نمیشن...یادشون میفته که امیدشون ناامید شده یادشون میفته که اون اتفاق خوبه چند ستل پیش خیلی هم خوب نبوده از شادی اوم موقع شون احساس حماقت بهشون دست میده....از نزدیک شدن به افراد میترسن دیگه خیلی دیر اعتماد میکنن نزدیک نمیشن و بد اخلاقی میکنن تا مردم ازشون دور شن از رابطه جدید میترسن....نمیدونم شاید درست باشه شایدم راه بهتری باشه....نزدیک شدن.. رابطه گرفتن...اعتماد کردن...و شاید کمی خوش بین بودن... چیز بدی نیس ...اسمش حماقت نیس ... اسمش امیده ...همونی که شرایط دنیا رو بهتر کرده همین امیده ...همین امید باعث میشه بهتر دنیا رو ببینیم و راحت تر برامون بگذره روز های خوب و بد چسببده بهوهمن مثل سایه نمیفهمیم کی شروع میشن و کی تموم میشن مهبون بودن ضعف نیس همونطور که دفاع از حق واجبه و زدن حرف درست و مسئولیت پذیری واجبه ...مهربون بودن یه نیازه . نیازی برای در لحظه بودن و لذت بردن از مسیر زندگی و نیازه برای ساخت یه آینده بهتر برای خودمون و برای نیا اگه هولتون دادن اگه خوردین زمین اگه نارو زدن دست بگیرید رو زانو و بلند شید ولی وقتی بلند شدید دیگه اخم نکنید سرتون بالا بگیرید و از زندگیتون لذت ببرید

نرگس از اتفاقات روزمره اش عکس میگیرد

نرگس عکس ها را در اینستاگرام با خانواده اش به اشتراک

میگذارد

نرگس پست ها را جمع میکند و در قالب متن وبلاگ به اشتراک میگذارد 

هزاران کیلومتر انسو تر سهیل مطلب نرگس را میبیند و تا انتها میخواند

سهیل از دقدقه های روز مره خود دور میشود و در قالبی دیگر وارد میشود

چقدر دقدقه هایمان به هم نزدیک و از هم دور است 

سهیل نرگس را میشناسد بی آنگه هرگز او را دیده باشد یا اینکه بخواهد ببیند نرگس قهرمان واقعی داستان خود است و سهیل خاننده واقعی داستان خود نوشته نرگس قهرمان ما چالَش های ساده و روز مره دارد مانند همه ولی این چالش ها برای سهیل جذتب  است مثل تعریف یک خاطره توسط دوست برای تو دوستی بسیار دور قهرمان و خواننده هرگز هم را نخواهند دید هرگز جز در ذهنشان همدیگر را نخواهند شناخت شاید روزی در خیابانی از کنار هم رد شوند وبی تفاوت به هم نگاه کنند ولیخواننده ما دوبار زندگی کرده یکبار با خود و یکبار با قهرمان و حالا که از دور به ماجرا های خود و قهرمان نگاه میکند در میابد که چقدر دلش برای روزمرگی قهرمان تنگ شده ...برای خانندگانتان از زندگیتان بگویید از روزمرگی تان تا جایی که میتوانید بدون تعارف و بدون فیلتر خوانندگانتان در نهایت لذت داشتن یک دوست را خواهند چشید حتی اگر سکوت کنند و در تنهایی خود شما را بخوانند و هرگز برای شما کامنت نگذارند و با هیچ کسی در باره شما حرف نزنند

همه افراد یک گوشه شخصی برای خود نیاز دارند برای من این گوشه وبلاگ بوده یک گوشه ساکت و آرام و بدون هیاهو و قیل و قال دنیا و وقتی یک وبلاگ دیگر مطلب نمیگذارد حس میکنم که یکی از دوست‌های خودم رو از دست دادم تنها تر شده ام  پس ای قهرمان من بگو از زندگی ات از علایقت از ترسهایت و از روز مرهگیت برایم بگو من دوست دارم گوشته آرام زندگی ام حرفا و صدای تو بیاید...

 

 

1-

*آیا از افسردگی ناشی از در خانه ماندن رنج می برید ؟

*آیا بخاطر وضعیت فعلی دچار اضطراب شده اید ؟

*آیا تصور میکنید دنیا برایتان به آخر رسیده است؟

*آیا تصور میکنید تنها شما حقایق تلخ را می بینید ؟

*آیا بیکار شده اید؟

*آیا دچار ناامیدی مفرط هستید؟

نگران نباشید!!

کافیست تنها به یکی از شبکه های اجتماعی (یا همزمان چند تا) بروید و تمام ناامیدی خود را در غالب یک توییت، پست،توییت-پست(مسخره بازی جدید ملت که یه چیزی رو توییت میکنند بعد از شدت ذوق کردن اینکه " عجب توییت خفنی کردم" ، " وای چه جمله ای گفتم.. باید همه بدونند این جمله رو من گفتم"از توییت خود عکس میگیرند و در اینستاگرام به اشتراک میگذارند :/) و یاحتی کامنت به اشتراک بگذارید ! شاید حالتونو خوب نکنه ولی حال بقیه رو خیلی بد میکنه . 

بله اینگونه است که ارتش مجازی با پست چند جمله از زیر پتو فعالیت اجتماعی میکند و در حد یک چریک در انقلاب کوبا دین خود را به وطن، مردم (یا هر چیزی که دوست داره) ادا میکند و با خیال آسوده به زیر پتو میرود.

2-اگر فکر میکنید نظراتتان خیلی مفیده و همه باید بدونند شما چطور فکر میکنید همه نظراتتون رو بنویسید (میدونم دو تا برگه a4 بیشتر نمیشه) و کتابش کنید ... اون وقت میتونید ببینید نظراتتون مهمتون چقدر ارزشمنده و مردم چقدر حاضرن براش پول بدن.

3- این پیام را به طور مستقیم از زیر پتو براتون ارسال میکنم :)

 4- پایان پیام

 

وقتی میام و وبلاگای بقیه رو میخونم دلم میخواد میتونستم مثل اونا بنویسم ... انقدر تو سرم افکار زیاده که همه چی رو قاطی میکنم ...کلمات گم میشن بین افکار و به همون سرعتیکه میان محو میشن. مطالب میان و میرن و من فقط میتونم رفتنشون رو نگاه کنم ...این وبلاگ هم برای همینه شاید بتونم بعضی از این افکار رو بگیرم‌ بنویسم .ببینم که از من چی میخوان ببینم من از اونا چی میخوام...

میگن شروع هر کاری سخت ترین کار عالمه ، چه کار هایی که به شنبه افتاد و چه چیز هایی که سر بی حالی به انجام نرسید(اینکه پایان کار شد !!) 

بهر حال سلام